اگه عروسکمو بهت بدم...

دخترک زل زده بود به خاک شلمچه...

گفت..

شلمچه؟؟اگه عروسکمو بهت بدم بابامو بهم میدی؟؟:((

پ.ن-قدیمی اما پر از درد

چه می فهمد سهمیه چیست

چه می فهمد سهمیه چیست

دختر چند ساله ای که پدر تنومندش..تکیه ی شانه هایش..چند کیلو استخوان بر میگردد..

چه می فهمد وقتی هنوز خاطره ی دیدن استخوان های پدرش...

نفسش را می گیرد..

.

.

دخترک چطور درس بخواند و سهمیه بکار گیرد وقتی ..

ناله های پدر..ناله های ترکش های پدر..امان دخترک را میگیرد..

کمی منصف باشیم..کمی

آژانس شیشه ای..

عباس:جنگ که شروع شد سر زمین بودم با تراکتور..

جنگ که تموم شد برگشتم سر همون زمین بدون تراکتور..

حالا خیلی زوره...خیلی زوره این حرفا..شما سهمتان را دادن..

سهمتان همین زخم زبون هایی بود که زدین

اژانس شیشه ای

بابای همیشه خوب من را بدهید....

این زندگی قشنگ من مال شما

ایام سپید رنگ من مال شما

بابای همیشه خوب من را بدهید

این سهمیه های جنگ هم مال شما

بند های کفشت را می بندم..بند دلم پاره می شود

بند های کفشت را میبندم ..

بند دلم پاره می شود...

تا زمانی که برگردی دلم با کفش های تو...

هزااااران راه می رود

قربانت گردم دیگر خوب میدانم که دستت نه به پای تو پیر میشوم...

.

سلامتی همه ی همسران شهدا..جانبازان..ازادگان...اللهم صل علی محمد و آل محمد