عاشقمی...مگه نه؟
جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۵۳ ب.ظ
قهر بودیم و در حال نماز خواندن بود
نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم
کتاب شعرش رو برداشت و بایه لحن دلنشین شروع به خوندن اون کرد
ولی باز باهاش قهر بودم
کتاب و کنار گذاشت و بهم نگاه کرد
غزل تمام...نمازش تمام..دنیا مات سکوت میان من و واژه ها سکونت کرده بود
باز هم بهش نگاه نکردم
اینبار پرسید عاشقمی؟؟سکوت کردم...
گفت:عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه ابم میکند
دوباره پرسید:عاشقمی..مگه نه؟
گفتم:نههه!!
گفت:لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت اری
که این سان دشمنی یعین که خیلی دوستم داری:)
زدم زیر خنده ..رو به روش نشستم
دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر ارامش بخشه..
گفتم:خداروشکر که هستی^__^
راوی:همسر شهید بابایی
خاطرات همسر شهید بابایی-گلچین خاطرات همسر شهید بابایی-همسر شهید بابایی
شارژ5000هزار تومانی
«نظربازار» را در بازار اندروید ببین:
https://cafebazaar.ir/app/ir.nazarbazaar.app/?l=fa
توجه کنید ابتدابرنامه رودانلودکنید سپس کدمعرف 35569 : رو وارد کنید تا بهتون کد بده و یک شارژ 5000 تومانی دریافت کنید
کد معرف: 35569