آژانس شیشه ای..

عباس:جنگ که شروع شد سر زمین بودم با تراکتور..

جنگ که تموم شد برگشتم سر همون زمین بدون تراکتور..

حالا خیلی زوره...خیلی زوره این حرفا..شما سهمتان را دادن..

سهمتان همین زخم زبون هایی بود که زدین

اژانس شیشه ای

شاید بعضی قلم ها شرم کنند

دیروز که دست چپت را به وزش ترکش سپردی

و به پرواز ان خندیدی

ایا هیچ به این که فردا این بار سنگین را با یک دست برخواهی داشت و اسلحه را...

فکر نکردی؟؟

امروز می گویند اسلحه ها قلم شده است..

راستی بیا با دست راستت قلم را بردار

و حداقل از قلم شدن دست چپت بنویس...

شاید بعضی قلم ها شرم کنند

شاید..!!

خون..سرفه ی خشک...درد..بیمارستان

خون...سرفه ی خشک...درد...بیمارستان

ایینه ای از نبرد...بیمارستان...

پیچید صدای ضجّه ی شیرزنی

یک خط کشیده...مرد...بیمارستان...

توتون با گاز خردل فرق دارد

جوانی طعنه زد بر سرفه هایش

برادر ترک کن سیگار خود را

ولی او زیر لب ارام میگفت

توتون با گاز خردل فرق دارد