عباس:جنگ که شروع شد سر زمین بودم با تراکتور..
جنگ که تموم شد برگشتم سر همون زمین بدون تراکتور..
حالا خیلی زوره...خیلی زوره این حرفا..شما سهمتان را دادن..
سهمتان همین زخم زبون هایی بود که زدین
اژانس شیشه ای
خون...سرفه ی خشک...درد...بیمارستان
ایینه ای از نبرد...بیمارستان...
پیچید صدای ضجّه ی شیرزنی
یک خط کشیده...مرد...بیمارستان...
جوانی طعنه زد بر سرفه هایش
برادر ترک کن سیگار خود را
ولی او زیر لب ارام میگفت
توتون با گاز خردل فرق دارد