عجیب اما واقعی!!
یک جور زدند از دو زانو افتاد
یا فاطمه گفت و روی پهلو افتاد
از شدت ضربه سر فقط باز نشد
چه فاصله ای بین دو ابرو افتاد
خون...سرفه ی خشک...درد...بیمارستان
ایینه ای از نبرد...بیمارستان...
پیچید صدای ضجّه ی شیرزنی
یک خط کشیده...مرد...بیمارستان...
باَبی اَنت و اُمّی که خجالت دارد
همه ی ایل و تبارم به فدایت مهدی
پ.ن دیگه نظراتتونو پاسخ نمیدم ولی قول میدم همشونو بخونم
ادم که نه...
بشر که نه ..
پس کیست این علی؟؟؟
اخر بشر که همسر زهرا نمی شود
دشمن به ضجه گفت که ای مرتضی بس است
هوهوی ذوالفقار تو کر میکند مرا