نقل شده که امام حسن مجتبی بر سر منبری خطبه می خواندند و چشم ها همه حیران و جمعیت سراپاگوش سخنان امام بودند تا این که سخنانشان به پایان رسید.
معاویه ی ملعون که از این وضعینت خیلی ناراحت بود و نمی توانست بزرگی و عظمت امام(ع) را ببیند رو ایشان کرد و گفت:یا ابا محمد قران میفرماید:لارطب و لابس فی کتاب مبین(هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتابیست که واضح است)شما هم ادعا دارید که از همه ی محتوای قران با خبرید...
پس می توانی بگویی:(اطراف را نگاه کنید که چیزی پیدا کند که یک دفعه دست به ریش خود برد و به قصد استهزاء گرفتن از قران و امام گفت)رابطه ی بین من و ریش تو کجای قران امده؟اشراف حاضر همه خندیدند
{ریش امام حسن پرپشت و زیبا بوده و ریش معاویه کم پشت و کوسه وار)
امام مجتبی علیه السلام فرمودند:مگر نخوانده ای:(و البلد الطیب یخرجنباته باذن ربه و الّذی خبث لا یخرج لّا نکدا)(زمین پاکیزه گیاهش به اذن پروردگارش می روید اما زمین خبیث شوره زار جز گیاه کم و بی ارزش چیزی از خود بیرون نمیدهد....(سوره اعراف ایه 58)...
جمعیت منفجر شده و همه زدند زیر خنده....عمرعاص ملعون که از خنده غش کرده بود به معاویه گفت:
مگر به تو نگفته بودم که با این خاندان در نیفت که زبانشان شمشیر است و عملشان کامل؟
معاویه با عصبانیت لگدی به عمروعاص زد و از مجلس بیرون رفت.
از کتاب تفسیر سوره نحل از تالیفات ایت الله ضیاءابادی ص 354